-
غزل
یکشنبه 2 تیر 1398 18:54
زندگی همیشه با من بود اگر بودی تو هم گر همیشه پیش من بودی چه می شد از تو کم خانه ای را که به خون دل برایت ساختم سیل اشکم بُرد آسان در هوایت لاجرم زندگی گسترده بر من تا ،به پیش پای تو فرشی از تار نگاه و پود حسرت گسترم در تمام عمر اگر یک دم ببینم روی تو در تمام عمر گویم شکر یزدان دم به دم شاد از این دنیا قدم بیرون گذارم...
-
غزل
شنبه 1 تیر 1398 22:07
گر چه نزنی جز به تصور پر و بالی زیباتر از آنی تو که گنجی به خیالی گاهی به حوالی ِ دلم از تو شنیدم گر چه تو نباشی به حوالی ِ حوالی! حرف ازتو قشنگست چو مستی به زمستان که هیچ نکرده نه کلاهی و نه شالی با آن که تویی لحظه به لحظه گذرِ عمر هیچ از تو ندیدم گذری سال به سالی از صبح ازل تا به شب حادثه ی حشر تو معنی عطفی و تو...
-
غزل
پنجشنبه 30 خرداد 1398 21:06
کاچی به هیچی نه که همتا نمی شود رسوای عشق کس چو زلیخا نمی شود در نفس رحم و زخم تفاوت دو نقطه است یعنی که در دلی دو هوا جا نمی شود با صبر گرچه غوره به حلوا شود بدل اما همیشه صبر که حلوا نمی شود تو بوده ای و هستی و باشی همیشه ها گاهی نگاه ماست که پیدا نمی شود! با دست عشق گر بزنی باز می شود کو آن دری که عشق زد و وا نمی...
-
غزل
چهارشنبه 29 خرداد 1398 22:01
خوش باوری این است ببین گر که ندیدی از زلف سیاهت طلبم روزْ سپیدی از آینه کاری به حرَم کی کرم افزود؟ ای باورتصویرگر! از حق چه بعیدی؟! از گرگ مگر بشنوی انکارِ دروغی یعقوب! که بستند به یوسف ز پلیدی گَرد از رخ آیینه ی تقدیر توان بُرد وقتی که رسد دست به دسمال ِ فقیدی جایی که وفا را به بهایی گذری نیست دور است بسی راه به وعدی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 خرداد 1398 10:13
می دانم روزی به تو خواهم رسید شاید هزارها سال باشد که برای این اتفاقِ ِ بی خلل لحظه شماری می کنم با اینحال همیشه دلهره ای تُرد سیاحتم در این حماسه ی رنگین را سنگین کرده است هزارها سال است لحظه ای را پیش چشمانم مجسم می کنم که وقتی به تو می رسم و تو تعجب پیشه از سوختگی ِ دلم می پرسی چه باید بگویم؟ سرگذشتِ عشق ، هرچه که...
-
غزل
شنبه 24 فروردین 1398 19:09
اشکی دگر نمانده که دلداری ام دهد اینک هوا گرفته مگر یاری ام دهد از چشم مست و لول و خمار تو ای طبیب پیداست اینکه آمده بیماری ام دهد یعقوبم و ز درد گران ، بار بر دلم کو بوی یوسفی که سبکباری ام دهد؟ از روزه ای که نذر نگاه تو کرده ام دارم امید ، چشم تو افطاری ام دهد وقتی که چشم من به تو افتاد ، از بهشت دانستم این مواجهه...
-
غزل
یکشنبه 11 فروردین 1398 19:47
در این جهان که هوس های سرسری کم نیست به جز تو این دل من از هوس بری کم نیست من از لطیفی ات ای مهر ! ترسم از وصلت وگرنه لطف تو در ذره پروری کم نیست مسیح وار شکایت برم به اوج صلیب که بوده تا به جهان اوج داوری کم نیست در این زمانه که مس طعنه می زند بر زر عجایبی ست که در کیمیاگری کم نیست روا مدار که دکان عشق تخته شود که بر...
-
غزل
چهارشنبه 7 فروردین 1398 16:53
به من ای عشق نشانی بده از هستِ خودم به تو سوگند تویی آن من ِ در دستِ خودم تو خودِ برترِ من را که به من بخشیدی دل بریدم به همان دم ز خودِ پستِ خودم در موِستان تو پیوسته از آن ســـرمستم تا نباشم به دمی غــافل و پیوستِ خودم کوچه سار و گــذرِ رَستن و وارستگی ام ! تو رهاندی مــن وامانده به بُن بستِ خودم ساقی ام ! عشق! تو...
-
نگاهی از جنس قفس
شنبه 11 اسفند 1397 18:13
نگاهی از جنس قفس نویسنده : بهرام باعزت شاید این دلنوشته از نظر تنوع حوزه ی مضمون، اطلاقی به تنها پنجره ی موجود بر هستی نیز باشد چرا که تار و پود نگاهی که به عشق و شور دارد تماشایی از درون قفس است. استاد شهریار بیتی ترکی در سروده ای تحت عنوان «بلالی باش» دارد که : حق حیات یوخ داها بیزلره چوخ بیوگ باشی زندانمزدا حقیمیز...
-
چه ضرورتی هست که به خدا قائل باشیم؟
یکشنبه 28 بهمن 1397 11:22
چه ضرورتی هست که به خدا قائل باشیم؟ نویسنده : بهرام باعزت منظور از خدا ، موجودی نیست که اظهار و اثباتش و قرب و انسش بواسطه ی عبادات و ریاضات حاصل شده و از این طریق وجودش مکشوف شود. منزلی از شناخت و معرفت که به جرأت می توان گفت منظرموجودیت خداست منزل «نیاز» است: یعنی انسان نیاز به خیال خدا دارد و برای همین از بدو ورود...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 4 بهمن 1397 18:12
به نام حضرت دوست دانش زندگی نویسنده : بهرام باعزت در این یادداشت ، پرده ی اول دانایی را به خانم دیکنسون (امیلی الیزابت دیکنسون-1830-1886- شاعر آمریکایی) اختصاص می دهم که او را به علت خلوت گزیدگی و انزوا طلبی شاعر معتکف نیز گفته اند . او تحصیلات چندانی نداشت . دکتر الهه ی قمشه ای او را به سبب اینکه با ایهام سخن گفته...
-
غزل
پنجشنبه 13 دی 1397 10:36
صبــــرِ دریا دُرّ را تا تار و پـــودی پرورد خونش افتد در دل از بس دیر و زودی پرورد بلبلِ صبحِ ســـــرای نا امیدی خون به دل عمرِ شب را در گمانش تا حدودی پرورد از جهان بگسستم و خلوت گزیدم تا خیال هر مجال از روی تو نقش ِ ورودی پرورد بوی تو در تابِ مـــــوی دلربایان خاطری از جهــــانِ دیگــــری ماقبلِ بودی پرورد در تصور...
-
غزل شب یلدا
شنبه 1 دی 1397 12:54
یلداتر از هوای تو امشب نیاز نیست در سینه ای که در به نفس هیچ باز نیست امشب خیال روی تو شد چاره گر مرا مانند هر شبی که جز او چاره ساز نیست یک عمر بر ملایی اشکم در این هوس حقا که جز رسالت و معنای راز نیست محراب ابروان تو نازم که هست تا در سرزمین عشق کسی بی نماز نیست ای نازنین ترین سببِ اشتیاقْ تو مشتاق تر نه از من ونه...
-
یک جرعه از شراب خدا
سهشنبه 20 آذر 1397 11:00
یک جرعه از شراب خدا فیلسوفی آلمانی می گوید اگر قرار باشد روزی خدا خودش را به انسانها نشان بدهد یقینا به شکل سکوت خواهد بود. چنانچه سخن جبران خلیل جبران نیز اشاره ای ضمنی به این امر است که: حقیقت واقعی در سکوت نهفته است. حسین ابن منصور حلاج سکوت را چنین آینه داری کرده است که: آدم یابنده لب نمی گشاید و آدم گوینده...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 آذر 1397 09:53
شبی برای دیدن تو تا اوج خودم راه آمدم تا آسمان باورهایم تا لحظه های دیر و دوری که نقش پای کسی در آنها نیست حتی به یادگار ، روی تنه ی آن لحظه ها اسم تو را نوشتم راستی! اسم تو چقدر زیباست ! و چقدر طرح اسم تو در لوحِ اوج من تماشائی بود شاید زیاد اهمیت نداشته باشد که بگویم آنجا بود که اسم تو مثل آشنائی ِ یک لحنِ قشنگ و...
-
غزل
سهشنبه 15 آبان 1397 16:55
از زمانی که تو داری به دل من دستی دل به دل نیست مرا هست اگر تو هستی تو که از دامنه ی خاطره تا قله ی یاد به من گمشده در راه سفر پیوستی حسرت از کوچه ی بارانی یادت لبریز ازجهان سر رود ایکاش که هر بُن بستی ای دل تب زده از این شب پیوسته خمار از لبی کاش شنیدن سحری از مستی گرچه فرهاد نبودم تو ولی وقت خطاب نام من با لب شیرین...
-
غزل
دوشنبه 7 آبان 1397 10:40
گر چه بر موی چلیپای تو من مصلوبم تو کنار دل من باشی اگر من خوبم به خدایی که رسد نسبتِ هستی بر او هستی من تویی از آن به تو من منسوبم گرچه در چاه زمین نیست دگر یوسفِ عشق من هنوزی که هنوزست همان یعقوبم من نبودم که دلم روی تو را دید به خواب تا از آن روز که باشم تو شوی محبوبم ماه تر از تو کسی در کره ی خاکی نیست آسمانی شدم...
-
غزل
چهارشنبه 25 مهر 1397 11:25
من از تباری دورم حتی دورتر از یک فراموشی از بطن آتشگاهِ زرتشتی رسیده تا به خاموشی در آزمون کینه ی بی عشقیِ سودابه ی دنیا من آزموده عشقبازِ شعله ای سُرخم سیاووشی من آن درنگِ عشق در زیباییِ اروس و آفرودیت که کرده با این هردو زیبارو به زیبایی هماغوشی رقصی که من با جان لختم عشق را کردم نمی گنجد درشب نشینیهای هرزِ تن که می...
-
غزل
دوشنبه 23 مهر 1397 19:20
جان و دل من تا به سر موی تو بسته بند است به مویی دل و جان من خسته با تو همه ی پنجره ها رو به خدا باز بی تو به خدا پنجره یعنی درِ بسته در قاب دلم عکس تو را داشته باشم هر بار ز نو ساختم این قاب شکسته دریای غمت را به تمنا زده داند در زورقی ازموج تو ای عشق ! نشسته آن گونه هوایی نشد از دیدن حوّا آدم ، که منم از نفس اینگونه...
-
نگاهی پاورچین به جبر و اختیار
یکشنبه 8 مهر 1397 12:05
نگاهی پاورچین به جبر و اختیار نویسنده : بهرام باعزت موضوع جبر و اختیار بحثی فراتر از تصادف و اتفاق و یا اندیشیدگی و آینده نگری است. هیچ نوع استدلالی برای حقانیت این دو وجود ندارد چنانچه به نظر می رسد چنین موضوعی از بدو ورود انسان به کره ی خاکی برای او مورد سوال و کنجکاوی بوده است. شاید قدری واقع گویی باشد اگر بگویم...
-
غزل
یکشنبه 11 شهریور 1397 12:20
گر طلوع مهر را می جویی و در جستجویی جان پُر سوزم نگر در مشرقِ ِ بی گفتگویی در کدام آئینه صورتگر شوم جز روی زردم سُرخیِ مهری که با جان بسته عهد زیر و رویی شرحه شرحه من سکوتِ دیدنم از یک قیامت واعظا ! تو از قیامت شرحی از بشنیده گویی سوزش پروانه ی جانم سحر با شمع گفتم آب شد از آتش بُغضی که سوزد هر گلویی بس که از ماه رخت...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 مرداد 1397 13:30
هر وقت که پنجره ی خواهشم به دنیای زیبای چشمهای تو باز می شود بر ساقه ی یک محوِ معاد رنگِ سرشار از زندگی پیچکی می شوم که ریشه اش در وسعت بهشت جا دارد چند وقتی است که هوس کرده ام از پشت پنجره ی خواهشم از دنیای چشمهای تو تکه خورشیدی بردارم و سرگذشت تاریک جهان را با برهنه ترین روشنی لباسی از تحویل بپوشانم «بهرام باعزت»
-
تقدیم به انیمای زیبا که همواره دستش بر گردن احساس من است (قسمت آخر)
چهارشنبه 27 تیر 1397 09:12
مثنوی آنیما تقدیم به انیمای زیبا که همواره دستش بر گردن احساس من است قسمت سوم (آخر) در سفــر بودن ، شروعی تازه است لحظه هائی کـه زمان را بازه است نو شدن هائی کـــــــــه هر دم جاری اند از تمام کهنگی ها عاری اند قطره ی جاری ز دریا صورتی ست گندی ِ مــــــــرداب بر آب عبرتی ست آفتاب هـــــر لحظه جاری می شود تا زمین از ظل...
-
تقدیم به انیمای زیبا که همواره دستش بر گردن احساس من است(قسمت دوم)
دوشنبه 25 تیر 1397 19:41
مثنوی آنیما تقدیم به انیمای زیبا که همواره دستش بر گردن احساس من است قسمت دوم در میان او و مـــــــــن هـر آنچه هست محتوای عاشقـــــــــی را خوانچه هست بر ابدی عشق ما کس پی کــــه برد بی نیازان ِ ازل مـــــــــــــــــــا را شمرد از همین رو دعوت از ما گشت و سور جشنــــــــی از آئینه ها در برج ِ نور جشن آئینه کــــــه...
-
تقدیم به انیمای زیبا که همواره دستش بر گردن احساس من است
یکشنبه 24 تیر 1397 15:55
مثنوی آنیما تقدیم به انیمای زیبا که همواره دستش بر گردن احساس من است قسمت اول رهگذر ! در این گذ ر گامی تو باش تا کنم سرّ دلـــــــــم را بر تو فاش خیمه گر بر خــــــلوتِ جـــانم زنی جانت از این خیمگی گــردد غنی با آنیمای مــــن ِ خلـــــــــــوت نشین صورتی از سیرتِ عشقــــــــم ببین چــــون گلی پرورده حُسنش را خدا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 تیر 1397 11:41
انسان مقدس است نویسنده : بهرام باعزت قسمت سوم(آخر) گاه اندیشیده ام که مجرد از بافت «خدا» ، تار و پود تقدس انسان را چگونه می توان توجیه کرد. هر چند مفهوم دقیق تقدس و یا حیثیت تقدس ، بدون خدا توجیه پذیر نیست. و اما توجیهی که فراخورِ گنجایش ذوق و استنباط باشد یک دلبستگی عاری از کشش جنسی و در بیانی کلی تر وجود یک محبت بی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 تیر 1397 09:26
انسان مقدس است نویسنده :بهرام باعزت قسمت دوم حیف است اینجا بیان زیبا و شایان توجهی که دکتر ابراهیمی دینانی در همایش « حافظ دوستی » با موضوع « صدق دوستی » که سال 1392 برگزار شده بود را نیاورم . ایشان در این همایش ظریف بینانه مقدس بودن انسان را رصد کرده و گفت حافظ در تمام عمرش درباره ی انسان و تاریخ انسانی صحبت کرده است...
-
انسان مقدس است
پنجشنبه 31 خرداد 1397 16:24
«انسان مقدس است» نویسنده : بهرام باعزت قسمت اول قدر مسلّم ، پرداختن به موضوعی تحت عنوان مقدس بودن انسان ، سیر و مطالعه ای هر چند اجمالی، در فلسفه ی مشاعی و اشراقی را طلب می کند. فلسفه ی مشاعی اسلامی که سردسته اش ابوعلی سینا می باشد انسان را معلول خدا می داند. یعنی علتی به نام خدا معلولی به نام انسان را سبب شده است....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 خرداد 1397 15:47
من کی هستم؟! ظلمتِ این شبانه ی همواره روشنی صبح ایمان ِ من است باور کن رهگذر! ایمان من همین است: من، من نیستم «بهرام باعزت»
-
غزل
یکشنبه 23 اردیبهشت 1397 09:34
گر چه بهار است و بختِ گُل به جهان است نیسـت بهـــاری دلـی که تخت ِ خزان است قافلـــــــه ســـالار ! باش یکدم و بنگــر مانده دلی بر زمین کـــــه بار ِ گران است تند چــــه رانی کـه آن دو گوشه ی ابرو روزن ِ محــــــرابِ من به باغ جنان است در پس ِ این کـــاروان نگر کــــه ز خیلی سیلی از اشکی ست مثل جان کـه روان است...