-
غزل
شنبه 27 آذر 1395 12:11
کــــاش می شد که نخ عمر مرا سر گیری تا ببافی هـــــــوس و جان ز تنم برگیری در گـــــــذرگاهی از این تشنگی ِ بی فرجام از خیالــــــــــــم هوس چشمه ی کوثر گیری مهر مــــــن ! جــز به خیال رخ او هیچ متاب اگـــــــــر اندیشه ات آن است که خاور گیری از چــــــــه روئی هوس زلف سیاهش داری گــــــــــــــر نداری هوسی مذهب...
-
غزل
جمعه 19 آذر 1395 13:09
بیستون ِ درد را با شـــــوق دیرینی هنوز مـن چو فرهادم که دارم عشق شیرینی هنوز عیسی جانم شرابی شـــــام آخر خورده است کــــه صلیب از مستی او هست نوشینی هنوز ســـر به اوج دار دارد گرچه آخر کیش عشق در سرم جــــز عشق اما نیست آئینی هنوز سینه سرخ ِ باورم بی آشیان باشـــــد ، اگر جفتِ این خــــــواهش نباشد مرغ آمینی هنوز...
-
تبسم می زنم به سردی پاییز
جمعه 12 آذر 1395 18:52
تبسم می زنم به باران سردِ شبانه ی پاییز که داغ دلم را باور کرده است باور او همه ی ناباوری ها به ریواس و نیلوفر را تدفین خواهد کرد و روزی آسمان ابری و داغ - رنگِ پس از باران پاییزی به همه ی ناباوران ادراک خواهد بارید که شقایق داغ دیده هیچوقت از شحنه ها و دشنه ها توقع باغبانی نداشت و دادا ! تک درخت بوته زارِ بی کسی هم...
-
به آنیمای زیبا که نو شدن را به من تذکر می دهد
سهشنبه 2 آذر 1395 18:15
یک روز بی هوا چشمم به آینه افتاد نمی دانم چگونه در ورطه ی خاموش درونش لیز خوردم و در کمال ناباوری با عکس تنهائی خودم روبرو شدم عجیب بود نه صدای قدمی و نه لحنی از قانونی که آرامشم بدهد من و عکس تنهائی ام انگار در تنگنای زمان ، شعله و بادی بودیم که از سمت نهاد بشر ، مدام اوج می گرفتیم و فرو می نشستیم غمی موهوم به من...
-
تقدیم به آنیما که در تاریکی باورها ، آواز آفتاب را برایم زمزمه کرد
جمعه 21 آبان 1395 17:49
غم ِ بی مهری ِ آنان که دلم می سوزند آنچنان است که خون بر جگرم می دوزند با ددآهنگ چه گویم سخن از زخمه ی عشق؟ که هماهنگ نشد لغلغه با نغمه ی عشق هی بپرسند آنیمای تو کیست! فرض اگر قحطی ِ دانستن و دانائی هست به خدا اینهمه نیست! ......... تیشه ی «بی تو سرودن» دستم از سر دلتنگی می تراشم سنگی جوهرش : خون دلم سوز: قلم شاید این...
-
یادداشت
دوشنبه 17 آبان 1395 15:58
در دفتر زمــــــــانه فتد نامش از قلم هـر ملتی که مردم ِ صاحب قلم نداشت(فرخی یزدی) این روزها زبان و مضامین به سرنوشتی بی جان و بی جمال از نظر ذوقی دچار شده اند چرا که بی وقفه از صافی انتخاب گذشتن را تجربه می کنند و به طرزی طبیعی صورتگری نمی شوند. امروز صبح که کنار قلم نشستم تا مثل همیشه تشنه کام و نیازمند ، به جلوه و...
-
غزل
یکشنبه 16 آبان 1395 17:54
شمـــــع دارد مثل جانم بی قراری می کند امشب او هــم سوز را لحظه شماری می کند آفت تاخیر سوزد خــــــــــرمن جانهای ما ورنه شوری جــان ما با هر شراری می کند شمـع و من پروانه ی موهوم عشقی بی رُخیم کـه به شطرنجی چو آتش او قماری می کند جمله هشیاران به دست غــــم گرفتار آمده جام ساقی جان مـــا را مستِ یاری...
-
یادداشت
یکشنبه 16 آبان 1395 09:18
این روزها سمت و سوی مبهمی را بین خودم و جهان احساس می کنم آیا قله ی واژه ی «جهان» به دامنه ای ختم نمی شود که همان «زندگی» ست؟ احساس می کنم باید به دیدار کسی بروم به دیدار کسی که تصویرش را شبی که نردبان باوری دیرینه و «من» را جا گذاشته به بام ملکوت رسید با قلموی شک و تردید بر بوم یقینی نقش زدم که هر بودی در آن تصوری از...
-
غزل- تقدیم به آنیمای زیبا
سهشنبه 11 آبان 1395 16:37
حاشا نهفته حســـــــرتِ در قلبِ تنگِ من با مرگ من نهفته شــــــــــود در دل کفن گرچه چو جانم عشق تومحبوس جسمم است پرواز ِ اوست پر زدن ِ جـــــان من ز تن آوخ ، شگــردِ نسبتِ خونی و عاشقی ست سهـــــــــراب را جگر بدرَد دستِ تهمْتن مُشکِ ختن به زلــــف تو دارد رهی دراز کز بوی زلف تو به خطا رفته بس خُتن در محفلی که سوزش ِ...
-
تقدیم به آنیمای زیبا
سهشنبه 11 آبان 1395 15:52
تا نهان از نظر و چشم زمین و زمان و پر از بکرترین منطقی از تجربه ی یک باور جاده ی نیمه شبِ هر شب را تا رسیدن به سحر پیشه ترین روشنی ِ لذتی از یک دیدار ما مسافر هستیم تا ابد غیر به عشق مذهبی نیست که کافر هستیم «بهرام باعزت»