ادبی

این تمـنای قیامــت در دلم *****که شود محشور جانم با قلم --------------------------------------------------------------- آدرس اینستاگرام: baezzat.bahram

ادبی

این تمـنای قیامــت در دلم *****که شود محشور جانم با قلم --------------------------------------------------------------- آدرس اینستاگرام: baezzat.bahram

عالم خواب و رویا

به نام حضرت عشق

عالم خواب و رویا

به لحاظ افق واقع بینی ، عالم خواب عالم خاصی است که ادراکات انسان در آنجا شبیه به ادراکاتی که در عالم محسوس و بیداری دارد نیست. هر چند تصوراتی که آدمی گاهی در عالم خواب دارد نمونه ای از آن در عالم بیداری وجود دارد اما وقتی هم هست که تصورات موجود در عالم خواب هیچ نمونه ی قابل استنادی را در عالم بیداری ندارند.

یکی از هسته های اصلی و روشن عالم خواب، در سخن سهروردی مشهود است که می گوید کسی که اصلا خواب نمی بیند یقینا از انسانیت دور شده و قلبش توانایی اتصال به کائنات و شعور هستی را از دست داده است. از این سخن ، به نظر می رسد خواب و رویا  ، نقطه ی عطف ارتباط انسان با عالم معناست. انگار کل زنجیره ی هستی ، با حلقه ی خواب و رویا به آدمی متصل شده و از این طریق همسویی یا غیر همسویی خود را نسبت به کارها و اعمال او به او گزارش می دهد. رویاها همسویی کل هستی با اعمال آدمی است و کابوسها عدم همراهی این مجموعه را به آدمی گوشزد می کند.

جهان و عالم به این جهت نامتناهی است که هر یک  از عوالم فیزیکی و غیرفیزیکی که تشکیل دهنده ی عالم کل هستند خودشان نیز به صورت واحد عالمی نامتناهی اند. کماکان وقتی از تعدد عوالم حرف به میان می آید بحث، فلسفی می شود و من در این مقام ، علاقمند به این مسیر نیستم برای همین تنها به عوالمی دیگر که مربوط به شادی و غم است گریزی می زنم تا به صورت ایجاز زیبایی و رازهای عوالم نامتناهی نمایانده شود. شاید کسی بپرسد که زیبایی و راز در رابطه با عالم غم چه معنایی می تواند داشته باشد؟ برای پاسخ به این سوال ، پرسشگر را به موضوع «تغییر» که در مقاله ی «جهان گذران» ارائه شد ارجاع می دهم. عوالم همواره دچار تغییرند و این تغییر تنها در ساحتِ وجودی خود آنها نیست بلکه عوالم  جایشان را نیز با هم عوض می کنند. مولانا در نهایت دقت و ظرافت به این امر اشاره کرده است:

رنج  و غم را حق  پی آن آفرید

تا از این ضد ، خوشدلی آید پدید

من اکنون نمی دانم که حافظ چه اندازه می توانسته متاثر از مولانا باشد اما بر اثر بلاغت اظهارش عیان است که معرفتی که آن بزرگوار داشته  را این رند عالم سوز نیز صاحب بوده است:

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد

ما   به امیدِ  غمت   خاطر  شادی   طلبیم

علاوه بر  این در تعریف زیبایی ، نظم زیر بنای این مفهوم شمرده می شود و ما به هر چیزی که اجزایش به نظمی بی توصیف رسیده باشد زیبایی می گوییم. صاحبنظران ، نظمی که در نهایت انسجام و لاتوصیفی باشد را راز می نامند. در این میان، نظمی وجود دارد که از آن تحت عنوان نظم پریشان  یاد می شود که بسیار هم دلنشین و رباینده ی دل است. واژه های ترکیبی «نرگس بیمار» و «گیسوان پریشان» و «چشمان خواب آلود و خمار آلود» از جمله ی زیبایی های نظم پریشانند. غم ، یکی از جلوه های نظم پریشان است. زنده یاد استاد شهریار با بهره بری از این معنی، لب به سخن می گشاید که:

از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل

اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل

غم صیقل  خداست خدایا   ز  ما مگیر

این جوهر جلی که جلا می دهد به دل

عالم خواب نیز یک عالم نامتناهی است که برای خودش احوالاتی بسیط دارد. یکی از احوالات عالم خواب ، حس مشترکی است که در آن مستور و منظور است.

در جهان بیرون از خواب ، ما حس مشترکی را شاهد نیستیم. مفهوم «حس مشترک» به این معنا نیست که بین مردم یک حسی مساوی و مشترک باشد بلکه در یک انسان ، چند حس به صورت مشترک ایفای نقش می کنند و در حقیقت حسهایی متفاوت ، در وجود او به وحدت و اشتراک می رسند.  ما حسهایی مثل شنیدن و دیدن و چشیدن و لامسه که همان بسامیدن باشد داریم. وقتی حس شنیدنمان روی کار است حسهای دیگر مثل دیدن و چشیدن و لامسه همراه او نیستند. دیدن ، حسی جدا از شنیدن است چنانچه چشیدن نیز حسی جدا از لمس کردن . عالم خواب عالمی است که از این حسها حسی مشترک به دست می دهد و این معجزه گری در عوالم دیگر وجود ندارد. به این حس از دو جهت حس مشترک گفته می شود: یکی اینکه این حس ، احکام حواس ظاهری را با یکدیگر ترکیب می کند . وقتی احکام حواس ظاهری در هم ادغام بشوند یک حس واحدی که برجسته و متعالی است پا به عرصه ی ظهور می گذارد.  دیگر اینکه آنچه که این حس از خارج می گیرد را با آنچه که از باطن اخذ می کند روی هم ریخته و وجودی واحد می آفریند. طبعا این آفریده ، یک حس قوی و فراتر از زمان و مکان است. شگف انگیزی این حس از همینجاست چرا که مواقعی وجود دارد که ما در خواب می توانیم در دو یا چند مکان مختلف و متفاوت حضور داشته باشیم. حتی گاهی پیش می آید که ما در عالم خواب با چند زمان متفاوت روبرو می شویم. جالبتر اینکه می توانیم به زمانی برویم که چند دهه و چند قرن از آن گذشته است. با قیافه هایی که شاید اصلا ندیده ایم مواجه می شویم. پدربزرگ و مادربزرگی که ممکن است قبل از به دنیا آمدن ما از دنیا رفته باشند را  مشاهده می کنیم بدون آن که تصویری هم از آنها قبلا دیده باشیم. صدایشان را می شنویم . بغل هم می رویم و هم را در آغوش می کشیم. دست می دهیم و لمسشان می کنیم. به ما غذا می دهند و غذایشان را می چشیم و ممکن است لذتی وافر هم از این چشیدن به ما دست بدهد. در عالم واقع ، چنین امری به هیچ وجه میسر نیست.  در عالم واقع ، حس چشیدن با دیدن یا حس شنیدن با لمس کردن یا حس لمس کردن با حس بو کردن ترکیب نمی شود. ما وقتی نمک را می بینیم که رنگش سفید است لاجرم به شور بودنش یقین داریم. اما هر آن ممکن است آن را بچشیم و ببینیم شیرین و شکر بوده و یک اشتباه حسی به ما روی داده است. بنابراین در عالم محسوس هیچگاه حواس باهم ترکیب نمی شوند. ضرب المثل معروف که : «شنیدن کی بود مانند دیدن» ،مبین همین حقیقت است. این ضرب المثل ،اختصاص به عالم بیداری دارد و در مورد عالم خواب ، هیچ هویت و حقیقتی را صاحب نیست. ترکیبی از حسها را که ما در عالم خواب تجربه می کنیم یک تجربه ی یقین مآب است و هیچگاه امکان ندارد غلط از آب در بیاید. یعنی آن حسی که از ترکیب حواسمان مورد تجربه ی ما قرار می گیرد هویتی واحد دارد و عین حس مثلا دیدن ، یک درکِ کامل و  بی تردید است. اما چگونه این اتفاق می افتد که ما در عالم خواب از ترکیب همه ی حواس ، به حسی واحد و مطلق و بی شبهه می رسیم؟

نکته همین است که وقتی حواس بیرونی و جسمانی ما تعطیل بشود حس درونی و روحانیمان بیدار می شود. در مواردی بوده که بر اثر مصرف داروهای روان گردان ، حواس ظاهری شخص تعطیل شده و چیزی گفته که سخنش در حد و بلکه خیلی فراتر از  حرف یک فیلسوف مشهور و کهنه کار بوده است. خواب عین داروی روان گردان ، حواس ظاهری و بیرونی را کنسل می کند و این کار ، منجر به بالا آمدن حواس درونی و روحانی می گردد. اینکه بسیاری از مسائل پیچیده و به ظاهر لاینحل در عالم خلسه و خواب به راه حلی غیر قابل پیش بینی می انجامند حاکی است که در عالم خلسه و خواب ، ما با حسهایی والا و متعالی مواجه هستیم که توسط عقل که جزو حواس بیرونی و جسمانی ماست تفسیر پذیر نیست. نمونه های چشمگیری وجود دارد که دانشمندان پس از چند ماه و حتی چند سال برای حل مسئله ای وقت صرف کرده و ممارست و همت بی وقفه نموده اند اما به مطلوب و مقصود نرسیده اند با این حال در کمال ناباوری ، در یک خلسه ی کوتاه یا در یک خواب عادی و بدون هیچ پشتوانه ی فکری در مورد آن مسئله ، مطلوب و مقصودشان را یافته اند. ایشان اقرار می کنند که برخی مسائل و امورات در هستی وجود دارد که در حواس بیرونی و این جهانی نمی گنجد. بنابراین راه حلشان تنها در دست حواس درونی است که جز در خلسه و خواب به آدمی دست نمی دهد. از این حسی که در حکمت اسلامی  تحت عنوان حس مشترک از آن نام برده می شود قبلا در حکمت یونان با عنوان  «فنطاسیا» یاد شده است. مولانا این حس ترکیبی و مشترک را بسیار والاتر از حواس بیرونی و جسمانی می داند و معتقد است اگر انسان بتواند پنبه در گوش حواس ظاهری و جسمانی  کند گوش درونی و روحانی باز خواهد شد و شنیدنی ها را خواهد شنید و توامان چون یک حس ترکیبی و مشترک است دیدنی ها را خواهد دید ، لمس کردنی ها را لمس خواهد کرد ، بوییدنی ها را خواهد بویید و چشیدنی ها را خواهد چشید.

پنبه   اندر  گوش  حس   دون کنید

بند حس از چشم خود بیرون   کنید

بیهش و بی گوش و بی فکرت شوید

تا خطابِ     ارجعی   را    بشنوید

پنبه ی آن گوشِ سِر گوش سَر است

تا نگردد این کر، آن باطن کر است

در موارد عدیده ای داشته ایم که یکی خوابی دیده و در آینده همان خواب به تحقق رسیده است. این عملکرد نشانه ی آن است که جهان و هستی گردشی سر خود و به اصطلاح سرسری ندارد و شعوری عمیق و دقیق بین تمام ذرات هستی در کار است. برای تقریبا همه ی صاحبنظران متقن و معین است که عقل و احکام و محاسبات عقلی  قادر به ارتباط گرفتن با شعور هستی نیست. چنانچه گزارشهایی که از انسانهای راه یافته به این شعور رسیده ، ایشان چندان به شاخصه های عقلی منتسب و متوسل  نبوده اند و حتی مثل کودکان،عقل را میانبر زده و رفتارهای بچگانه ای از خود بروز داده اند. بنابراین ارتباط با شعور هستی فرایندی غیر عقلانی است و تنها بواسطه ی حواس درونی که در عالم خواب قابل دستیابی است انجام پذیر است.  

تصریحی که من اینجا روی خاص بودن عالم خواب دارم  نهایتا به تقابل عقل با شهود می انجامد. از این روست که می گویند خواب، عندالله است. آدمی هنگام خواب ، در حد چشمگیری به خدا نزدیک می شود. ساحت خدا ، قسمت اعظمی از عالم غیب می تواند برشمرده شود. بنابراین طبیعی است که غیر از اتفاقات روزمره ای که در حافظه و ذهن تاثیر می گذارند و هنگام خواب همان اتفاقها ممکن است انعکاس داشته باشند حاضر شدن روح و حواس درونی در مکمن غیب نیز انعکاسهای خودش را دارد . زمینه ی این واقعیت در آیه ی : وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ = او کسی است که روح شما را وقت شب(خواب) می گیرد. ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ = سپس شما را بامدادان زنده می کند.

ترجمه ی این گزارش ، چیزی جز مفهوم شهود نیست. هر انسانی بسته به معرفت و شناختی که نسبت به خود و هستی دارد از نزد خدا و از عالم غیب می تواند توشه چینی کند و همراه خود به جهان محسوس و عالم بیداری بیاورد. لازم به ذکر است که حالت و روایت اخیر، در مورد همه ی خواب ها صادق نیست و توصیفی که ارائه شد اشاره ای به تاثیر و اقتفای عالم غیب و عندالله ، در عالم خواب و رویاست که جا دارد اصحاب معرفت و اذواق تازه جوی معنی عنایتی خاص داشته باشند.

 

                     خدایا ! به باورمندان فیض لطفت ، ما را از باور به عندالهی خاطری مجموع ببخش

                                                                                               آمین

                                                                                         بهرام باعزت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد