ادبی

این تمـنای قیامــت در دلم *****که شود محشور جانم با قلم --------------------------------------------------------------- آدرس اینستاگرام: baezzat.bahram

ادبی

این تمـنای قیامــت در دلم *****که شود محشور جانم با قلم --------------------------------------------------------------- آدرس اینستاگرام: baezzat.bahram

بروز و کمون جمال جانان

هر جا که دلی ست در  غم  تو

بی صبر و قرار و بی سکون باد

هر کس که ندارد از تو دردی

از حلقه ی  وصل تو  برون  باد

آنهایی که در ساحت معنا و روان شناسی باور تحصیل معرفت کرده اند می دانند پاردوکسهایی در این محدوده وجود دارد که البته در نگاه و نظر دیگران می تواند تناقض و تباین جلوه کند. برای فهم بهتر جمله ی آخر ، مثنوی معنوی مولانا یا دیوان اشعار شاعرانی که اهل معنا بوده اند و هستند بهترین شاهد است. بیشتر خواننده های معمولی در مثنوی معنوی مولانا تناقض های چشمگیری را گزارش می دهند . چنین گزارشی در رابطه با غزلیات حافظ هم مطرح است. هنگام ورق زدن دیوان یا منظومه های دیگر شیخ اجل نیز هر خواننده ی عوامی با این نکته مواجه می شود و به صراحت ، پژواک تناقض را از لابلای بلندی های حکایتها و سروده های این بزرگوار در گوش ادراک خودش احساس می کند. اینها هیچکدام بر دامن کبریا و خلاقیت معنایی ِ مولانا و حافظ و سعدی و  هر شاعر و نویسنده ی خلاق دیگری حتی گردی نمی نشاند. چرا که در نظر خود ایشان نه تنها تناقضی در کار نیست بلکه پای یک پاردادوکس التزامی  در میان است. به پاردوکسهای معنایی ، عالمان اخلاق و معنویان و تجربه گران  عوالم بالا ترتیبی قائل شده و آنها را به شمارش در آورده اند که می توان این کار را تحولی معرفتی در قاموس باور دانست. یکی از این پاردوکسهای معنوی ، جستجوی مرگ برای پرسیدن آدرس زندگی است. یعنی آدمی تا زندگی را از دست ندهد به دستش نخواهد آورد. شاید مفهوم ساده ی چنین پاردوکسی تخریب شدن از صفات ناسوتی و تحویل شدن به صفات لاهوتی باشد. بهترین بیتی که برای وضوح دادن به این معنی تا حال خوانده ام این بیت از مولاناست:

گر بمُردی تو  ز اوصاف  بشر

بحرِ اسرارت نهد بر فرق سر

برای درک لحظه های این مراقبه لازم به یادآوری است که این مردن ، مردن پس از زندگی نیست بلکه مردن قبل از زندگی است. اینجا اتفاقی به مثابه ی چرخه ی حیات و مرگ ققنوس رخ می دهد و از دل زندگی ، مرگ و از دل مرگ ، زندگی بیرون می آید. صراحتا برای خوانندگان عزیزم اقرار می کنم که از تفصیل بحث هراس دارم چراکه اینجا مساله ی وفاداری قالب به محتوا مطرح است و  چنین تضمینی رسالت باورم هست اما یقین ندارم که  این رسالت در توان زبانم نیز باشد. این بحث به قدری دور از مقدمات است که حتی انگار رابطه ای بین محتوا و قالب موجود ندارد. دلم می خواهد با یک بیان عاطفی محض ، سبد این بحث را پُر از سیب اشتیاق و امتیاز  کنم. و چه بیانی عاطفی تر از این ابیات ممتاز که :  

مرده بُدم زنده شدم گریه بُدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

گفت که تو کشته نه ای در طرب آغشته نه ای

پیش رخ زنده کُشش کشته و افکنده شدم

برای آن که  خواننده ی عزیز از تمام زیبایی ها و شگفتی های  این مفهوم پاردوکسی لذتمند و بهره مند شود بندهایی  مکمل از سپهری نازنین را زینت خطاب قرار می دهم که حقیقتا اشارتی از بشارتی متعالی است:

چرا مردم نمی دانند / که لادن اتفاقی نیست

این بندها یادآور استدلالهای قران در مساله ی توحید هم هست که :

افلَم یَنظُروا الی السماء فوقهُم کیف بَنیَناها و زَیّناها

با این اوصاف آیا مردن قبل از زندگی رسیدن به حقیقت واقعی وحدت نیست؟ اصولا چیزی که تکراری نیست بیگانه می نماید اما در این مفهوم پاردوکسی ،روابطِ تداعیِ معنی برای هر آدم اهل دلی انگار آشناست. قلمروِ پاردوکس مورد بحث چنان وسیع است که با یک گوشه ی چشمی به زنجیره ی تاریخ هزار و دویست ساله ی شعر فارسی ، حلقه های محکم و برجسته ای را خواهیم یافت که هر یک پایگاهی والا برای درک مطلبند. به این ابیات برازنده و زیبنده از حافظ توجه کنید:

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود

در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

به نظرم این ابیات به قدری گویا هستند که بی پا و سر شدن ، مردن و دوباره متولد شدن ققنوس را خنیاگری می کند. اما آنچه محل توجه است سادگی بسیار است که به معما بدل می شود چنانچه :

دشمن طاووس آمد پرّ او

ای بسی شه را بکشته فرّ او

پاردوکس دیگری که اکابر معنا و اکارم معرفت در باره ی آن سخن گفته و به حواشی آن پرداخته اند پاردوکس فرزانگیِ ابلهان است.  اسلوب این پاردوکس ، به خصوصیت یک حماسه نزدیک است که امیدوارم در پست بعدی هسته ی اصلی این مفهوم متعالی ، با همه ی فراز و عروجی  که از معرفت دارد به سمع و نظر طالبان معرفت برسد.


                                                      بهرام باعزت

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد