ذره ای گم شده من بودم و خورشیدی تو
از من ای مهر من !! این سایه چرا چیذی تو
بوالعجب نیست که در عشق زیادت دیدم
عجب از بذل نگاهی که چه کم دیدی تو!
گفتن راز تو را گر چه خطا می دانم
چه خطایی ست به عالم که نبخشیدی تو؟
هر کسی بر تو نظر کرد جهان را بیند
گوهر جام جهان منظرِ جمشیدی تو
گو که درهای شفاعتکده ها تخته شود
مادرا ! باورِ بی باورِ تأییدی تو
چشم را یک مژه بر هم ننهد آن غافل
بهرِ او داند اگر هیچ نخوابیدی تو