و خیال تو جاده ی بهشت است
و من مسافری ناتمام
گاهی با تنهایی ام
لبِ این جاده می نشینیم
و در ابدیت چشمهای تو
به بهشت اقرار می کنیم
و در آغوش خیالت
هر لحظه صد بار می میریم و زنده می شویم
همیشه لبخند تو
ما را با سفر آشنا می کند
و ما
سیبی از بهشت این آشنایی می چینیم
و با ایمانی به وسعت واژه ی دلتنگی
به همه آدم هایی
که بهشت را گم کرده اند
هدیه می آوریم
بهرام باعزت