ایها العشق !
در جهانی که صدای قدم خواهش کس پیدا نیست
و کسی شیدا نیست
که روایت کند از مستی و بی خویشی ها
همه جا هست تب و گرمی ِ احرام ریا
و جوابِ نه به ادراکِ «شقایق شدن» است
و مسیحای دل و جان به سر ِ دار ِ تن است
رهرو ِ کعبه ی تو هست یکی
ایها العشق ! بیا !
پا به پای هم از این قحط سرا در گذریم
بهرام باعزت