گر چه نزنی جز به تصور پر و بالی
زیباتر از آنی تو که گنجی به خیالی
گاهی به حوالی ِ دلم از تو شنیدم
گر چه تو نباشی به حوالی ِ حوالی!
حرف ازتو قشنگست چو مستی به زمستان
که هیچ نکرده نه کلاهی و نه شالی
با آن که تویی لحظه به لحظه گذرِ عمر
هیچ از تو ندیدم گذری سال به سالی
از صبح ازل تا به شب حادثه ی حشر
تو معنی عطفی و تو معنای مجالی
روزی که به دیوان جنون راه من افتاد
محکوم تفأل شدم و اینکه تو فالی
بهرام باعزت