دیشب نزدیکهای سپیده
که برای شانه زدن گیسوانت
به پریشانکده ی خیالم آمدی
قدم به قیمتِ جان بر داشتم
که مبادا سکوتِ حبابی ِ باور ِ آمدنت
محو شود
پاورچین
از کنار نرده های غم گرفته و دردْ رنگِ قلبم گذشتم
و از سمتِ پُر ازدحام بوته های تمنا
به اندازه ی خلاء ِ دلتنگی
به تو نزدیک شدم
انگار به سایه گاهِ حادثه ی عشق رسیده بودم
شقایق های حاشیه ی نرده ها
نسبتشان را
با تبسم های سردم نجوا کردند
دویدم تا تو
به اندازه ی قرن ها فاصله و دوری
دویدم تا لادن های منصوری
تا لاله زار ِ سرخی که مکتبِ نوین ِ سراندازی ست
تا حریم شعله و باد
تا رستنگاهی از هیچ !
که رد پای زمان در زمینش نبود
پای خواهشم که ایستادم
روی شانه ام دستی !
و در قابِ نگاهم عکس تو
اشک شوق در چشمانم
وآغوشم بوی تو را می داد !
بهرام باعزت