امشب شب یلداست که با ساغر خوش
پای سخن و قصه ای از دلبر خوش
گوییم هم از اول شب قصه ی دل
قولی که به صبح آید و تا آخر خوش
عمری که سیه شد به سرِ مشق و قلم
امشب گذرد بی قلم و دفتر خوش
از سلسله ای بوی خوشی نشنیدیم
جز سلسله ی زلف که از عنبر خوش
اسماءِ خدا هیچ یکی اصغر نیست
هر اسم خدا با صفتِ اکبر خوش
سرّ دلِ ما در دل ما خواهد بود
رازی که ازل بوده و تا محشر خوش
امشب درِ آتشکده ی دل بگشا
آتشکده را باز که باشد در خوش
امشب که دَم ِ آخرِ آذر ماه است
هم در دل ما تا به سحَر آذر خوش
بهرام باعزت