ادبی

این تمـنای قیامــت در دلم *****که شود محشور جانم با قلم --------------------------------------------------------------- آدرس اینستاگرام: baezzat.bahram

ادبی

این تمـنای قیامــت در دلم *****که شود محشور جانم با قلم --------------------------------------------------------------- آدرس اینستاگرام: baezzat.bahram

غم بی مهری آنان که دلم می سوزند

غم ِ بی مهری ِ آنان که دلم می سوزند

آنچنان است که خون بر جگرم می دوزند

با ددآهنگ چه گویم سخن از زخمه ی عشق؟

که هماهنگ نشد   لغلغه با نغمه ی عشق

هی بپرسند آنیمای تو کیست!

فرض اگر قحطی ِ دانستن و  دانائی هست

به خدا اینهمه نیست!

.........

تیشه ی «بی تو سرودن» دستم

از سر دلتنگی

می تراشم سنگی

جوهرش : خون دلم

سوز: قلم

شاید این سنگ شود عاقبت از هستی و از نام و نشانِ ِ من علـَـم

نازنینا !

قفس ِ بی کسی و رنج ِ من  آن دانه و آبی  کم داشت

که یهودای جفا در دل ِ عیسی انباشت

تو آنیمای پدید آمده از ققنوسی

حاصل ِ چاره ترین نسخه ی جالینوسی

 مردی از طیفِ صبوری که به شیرین خودش باور داشت

در قماری تهی از باورها

ناکجاهای دلش را طی کرد

تیشه اش بر جگرِ خویش چو فرهاد گرفت

زندگی را قی کرد!

در برودت زده فصلی سخن ِ آینه ها

لکنت و گنگی ِ تصویرترین فاصله بود

که  سیاووش ِ اساطیری ِ ققنوس تبار

مردِ صورتگرِ عشق

که در ادراکِ زمان سیرتِ  بی صورتِ او ناگنجید

از دل ِ آتش ِ جانش که خودش را سوزاند

حجم ِ خاکستری  آورد  پدید

و آنیمایش خواند !

 

بهرام باعزت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد