به جان مــــــن چو هوایت مقیم خواهد بود
نسیم عشــــــق پس از من عقیم خواهد بود
خیال تو کــه کنون می وزد به هستی من
به لاله زار مــــــــــزارم نسیم خواهد بود
ازل کـــه بوی تو می داد باغ باور من
شنیده شد به ابد این شمیم خواهد بود
تمام عمـــر، دلم از تو گفت و از تو شنید
به حسرتی کــه تو را کِی کلیم خواهد بود
مپرس بی تو چگونه گذشت روز و شبم
که روز و شب دلت ازغم سقیم خواهد بود
ز سکه ی دل و بازار عشــــــــــق دانستم
که این معامله کاری عظیم خواهد بود
و هیچ غنچه به مهـــد نسیم تاب نخورْد
کـــه بی تو طفلکِ رُستن یتیم خواهد بود
« بهرام باعزت»