راستی!
من تو را کجا دیده ام؟
این همان سوال اساطیری ست
که از ازل تا ابد
در کوچه پسکوچه های باوری تاریک
همیشه با جواب او
قرار دیگری داشته ام
این پیاله ی لب پَر
از ازل تا ابد
سیه مستان ِ چشمان ِ تو را
با لفظ ِ شرابی سالخورده
همیشه
جرعه جرعه
در کام باورم ریخته
و من از این جام
مثل دل مواج مزرع گندم
همیشه مستِ نسیمی از هوایت شده ام
و یادم رفته
که من از جواب این سوال
انتظار دیگری داشته ام
بهرام باعزت